مثال
· و ه ب ← بخشیدن
وَهَبَ : بخشید / یَهَبُ : میبخشد / هَب : ببخش
· و ج د ← یافتن
وَجَدَ : یافت / یَجِدُ : مییابد / جِد: پیدا کن
· و ع د ← وعده دادن
وَعَدَ: وعده داد / یَعِدُ: وعده میدهد / عِد: وعده بده
· و رد ← وارد شدن
وَرَدَ: وارد شد / یَرِدُ : وارد میشود / رِد: وارد شو
· و د ع ← وداع کن – رها کن
وَدَعَ : وداع کرد، ترک کرد / یَدَعُ: ترک میکند، رها میکند / دَع: رها کن، ترک کن
· و ق ف ← ایستادن
وَقَفَ: ایستاد، وقف کرد / یَقِفُ: میایستد / قِف: بایست
· و ص ل ← رسیدن- ادامه دادن
وصَلَ: رسید، وصل کرد / یَصِلُ: میرسد، وصل میکند / صِل: برس، وصل کن
· و ص ف ← توصیف کردن- تجویز کردن
وصَفَ: توصیف کرد، تجویز کرد / یَصِفُ: توصیف میکند، تجویز میکند / صِف: توصیف کن، تجویز کن
· و ز ن ← وزن کردن
· و ر ث ← ارث بردن
· و ج ل ← لرزیدن
· و ج ب ← واجب شدن
اجوف
· ن و م ← خوابیدن
· ق و ل← گفتن
· ب ی ع ← فروختن
· ر و ح ← رفتن
· خ و ف ← ترسیدن
· س ی ر ← حرکت کردن
· ن ی ل ← رسیدن
· ع ی ش ← زندگی کردن
· ذ و ق ← چشیدن
· ج و د ← بخشش کردن
· د و ر ← چرخیدن- جریان یافتن
دارَ : جریان یافت، چرخید / یَدورُ: جریان مییابد، میچرخد / دُر: بچرخ
· ط و ع ← توانستن – اطاعت کردن
· ت و ب ← توبه کردن
تابَ: توبه کرد / یَتوبُ: توبه میکند / تُب: توبه کن
· ف و ز ← رستگار کردن
· ک ی د ← حیله کردن – نزدیک بودن
کادَ: حیله کرد، نزدیک شد / یَکیدُ: حیله میکند / یَکادُ: نزدیک بود / کِید: حیله کردن / کِد: حیله کن
· ص ی ح ← فریاد زدن
صاحَ: فریا زد / یصیحُ : فریاد میزند / صَیاح: فریاد زدن
· ر و د ← خواستن – اراده کردن
أرادَ: اراده کرد / یُریدُ: اراده میکند / أرِد: اراده کن
· س ی ل ← جاری شدن
سالَ: جاری شد / یَسیلُ: جاری میشود / سِیل: جاری شدن
· ق و م ← ایستادن
قامَ: ایستاد / یَقومُ: میایستد / قُم: بایست، برخیز
· ز و ر ←زیارت کردن
زارَ: زیارت کرد، دید / یَزورُ: زیارت میکند / زُر: زیارت کن
· ص و ب ← دچار شدن
أصابَ: دچار شد، اصابت کرد / یُصیبُ: دچار میشود / إصابَة: دچار شدن، برخورد کردن / مصیبت: دچار شدن
· خ و ن ← خیانت کردن
خانَ: خیانت کرد / یَخونُ / خیانت میکند / خُن: خیانت کن
· ج و ل ← جولان دادن- قدرتنمایی کردن - گشت زدن
· ع و ر ← عاریت گرفتن – امانت گرفتن
استعارَ: امانت گرفت
· ج ی ء ← آمدن
جاء: آمد / یجیءُ: میآید / جِئ: بیا
· ش ی ء ← خواستن
شاء: خواست / یَشاء: میخواهد
ناقص
· ن س ی ← فراموش کردن
نَسی: فراموش کرد / یَنسَی: فرامون میکند / اِنسَ: فراموش کن
· د ع و ← دعا کردن – دعوت کردن
· ر ج و ← امید داشتن – خواستن
· م ش ی ← رفتن – راه رفتن
· ش ف ی ← شفا یافتن
· ت ل و← تلاوت کردن
· ر م ی ← پرتاب کردن
· ع ف و ← بخشیدن
· ع ط ی ← عطا کردن – بخشیدن
· ء ت ی ← آمدن
· م ض ی ← گذراندن
· ن ج و ← نجات دادن – مناجات کردن
· ج ر ی ← جاری شدن
· ه و ی ← دوست داشتن
· ل ق ی ← دیدن – ملاقات کردن –القاء کردن – انداختن
· ر ض ی ← راضی شدن
· خ ش ی ← ترسیدن
· ن ه ی ← نهی کردن
· ق ض و ← انجام دادن – تمام کردن
· ق ف و ← پیروی کردن
· خ ل و ← خالی شدن
· ش ر ی ← خریدن
· ر أ ی ← دیدن